۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

چهار انگشت

  • طیبه هستم!!!!!
  • جمعه ۱۸ بهمن ۹۸
  • ۲۰:۳۷
  • ۰ نظر

فیلم چهار انگشت را چند شب پیش در اتوبوس دیدم .صندلی جلو نشسته بودم و گوشیمم شارژ نداشت و خب دیدم .و گفتم کمی راجع به آن بنویسم

فیلم چهار انگشت محصول سال ۱۳۹۷ ساخته حامد محمدی است که در سه کشور ایران،کامبوج و تایلند فیلمبرداری شده است.فیلمی به شدت کلیشه ای و به شدت جنسیت زده است.کاراکتر اصلی فیلم که امیر جعفری آن را بازی میکند فردی مذهبی و ریاکار و داماد یکی از دولت مردان است که به بهانه سفر حج با مدیر برنامه هایش که جواد عزتی این نقش را بازی میکند برای دیدن همسر موقتش به کامبوج میرود و در آنجا متوجه میشود که او به تایلند رفته و با یک امریکایی ازدواج کرده است.پس آن ها هم به تایلند سفر میکنند و باقی ماجرای فیلم که در تایلند اتفاق می افتد.

حامد محمدی در این فیلم سعی کرده با عبور از خط قرمز ها و شوخی با حکومت و افراد مذهبی ،شوخی با سفر کردن مردم به تایلند و همچنین شوخی های جنسی فیلمی بسازد که مردم را بخنداند ولی در واقع در این فیلم اصلا موفق نبوده است و کمدی بسیار ضعیفی از آب درامده است و باید برای کمدی کشور نگران بود.تنها نکته خوب فیلم بازی امیر جعفری و جواد عزتی است که این هم تاثیری در چشم پوشی از ضعف های فیلم ندارد

تو که اینجا برسی بهار میشه

  • طیبه هستم!!!!!
  • جمعه ۱۸ بهمن ۹۸
  • ۰۱:۵۲
  • ۰ نظر

گفتم بعدِ این همه تنش و فشار این سفر لازمه..حالمو خوب میکنه..خوب کرد واقعا ولی فقط 24ساعتی که با هم بودیم.

که دم ترمینال که خواستم ازشون جدا شم اشک حلقه زد تو چشمام..

24ساعت عالی بود همه چی...

و تو این سفر به خیلی چیزها پی بردم..اصلا انگار همش خواب بود.

اما بعد 24 ساعت دوباره یادم افتاد که حال مامان خوب نیست

دوباره یادم افتاد همه چیز هایی که حالمو بد میکنن..

دوباره یادم افتاد که زمستونه...

دربی امروز بود اما نگاه نکردم و مهم نبود..

امشب گفت :من بهتون دروغ گفتم و بهش نگفتم که تو ازش خوشت میاد.بعد گفت دوست داری الان برم بگم بهش..من؟؟؟؟چند ثانیه مکث:.نه.

ازین قضیه خوشحال شدم؟نه..ناراحت شدم؟؟نه

مهم نبود دیگه..چون فقط تو  زمانِ خودش مهم بود..

چند وقت پیش  به شدت هوس سیگار کرده بودم اما نشد بکشمش..

ولی پریشب که  یه سیگارو کامل کشیدم برای اولین بار

بهم چسبید؟نه..چون تو اون زمان دلم میخواست بکشم..

و دیگه هیچ وقت هم نمیکشم ..

بهارنزدیکه...دارم سعی میکنم قبل عید دفاع کنم پایان نامه رو بعد برای عنوان وب یه فکری بردارم..

بهار نزدیکه و دوست داشتم تو تلفن امروز بگم به مامان که مامان زمستون تموم میشه سرما تموم میشه ولی گفتم تموم میشه این روزا هم خوب میشی

بهار نزدیکه و فکر میکنم شاید با تموم شدن زمستون اتفاقای خوبی هم بیفته

بهار نزدیکه و من سعی میکنم عوض کنم خودمو و سعی میکنم حذف کنم خودمو از همه جا 

بهار نزدیکه و من امید دارم به امیدواری و سرسبزی

بهار نزدیکه و من منتظرش هستم..

 

 

غبار غم برود حال خوش شود حافظ

  • طیبه هستم!!!!!
  • دوشنبه ۷ بهمن ۹۸
  • ۲۱:۵۳
  • ۰ نظر

دیشب در حالی که تو مطب دکتر منتظر نشسته بودیم یه دختره وارد شد یهو با دیدن ما هیجان زده داد زد واااااای سلااااام و منو محکم بغل کرده بود و روبوسی اینا منم کلا هنگ که این کیه دیگه بعد با مامان روبوسی کرد و حافظم بالاخره لود شد و اونو شناخت..دوست ابجیم بود که اخرین باری که دیده بودمش ده سال پیش بود و الان دستیار دکتر بود.و خب همون ضرب المثل معروف کوه به کوه نمیرسه آدم به آدم میرسه

پ.ن:چند روز پیش  سر یه تشخیص اشتباه دکتر شوک بزرگی به هممون وارد شده بود .وخب اومدیم مشهد و خدا رو شکر مشکلش اونی که فکر میکردیم

نبود. و خب خاک بر سر اون دکتر |:

 

بلاتکلیفی

  • طیبه هستم!!!!!
  • چهارشنبه ۲ بهمن ۹۸
  • ۰۱:۰۵
  • ۰ نظر

تو پست قبلی گفتم دوست دارم برم و بی خیال همه چیز شم الان شده

دارم میرم خونه بدون اینکه بدونم چی قراره چی بشه.پایان نامه ای که تکلیفش مشخص نیست و دیگه مهم هم نیست..

تنها چیزی که این وسط مهمه مامانه .و دارم همه چیو ول میکنم که کارای درمانش رو پیگیری کنم و فهمیدمم نگرانیم الکی نبوده

نمیدونم چی میشه هیچی رو امشب نمیدونم فقط اینقدر گریه کردم که دیگه چشمام باز نمیشه..

گفتم این بهمن قراره از دی بدتر باشه

 

بهمنی که میخواهد بدتر از دی باشد؟

  • طیبه هستم!!!!!
  • سه شنبه ۱ بهمن ۹۸
  • ۱۴:۵۵
  • ۱ نظر

دوری از خونواده به خودی خود موضوعی آزار دهندس.و دلتنگی اش همیشه اذیتت میکنه

این دلتنگی وقتی بدتر میشه وقتی خفه ات میکنه که عزیز ترین کست حالش خوب نباشه

که مریض باشه..که امروز که سونو انجام داده دکتره براش نمونه برداری نوشته که هنوز

چند روز دیگه نوبتش باشه هی فکرت سمت چیزهای نگران کننده بره هی به خودت بگی طیب خفه شو

چیزی نیست..خوش خیمه..نگرانی نداره بعد دوباره دوباره دوباره........

این وسطت استادت نمره تو نزنه سرگردون باشی بلا تکلیف باشی ندونی چیکار کنی

ندونی کی بری..ندونی ته اش قراره چی بشه

از سوال جوابا خسته بشی..ترم بعد خوابگاه میگیری؟؟کی دفاع میکنی؟ براچی میخوای واستی؟

براچی میخوای بری واستا خوابگاه بگیر...

بیا الان برو خونتون برگرد باز ..هیشکی شرایطی که برام پیش اومده رو نه میفهمه نه درک میکنه

 دوست دارم گوشامو بگیرم داد بزنم خفه شید همه تون همه تون خفه شید ..

دوست دارم ول کنم همه چیو برم خونه ..اصلا دفاع رو بیخیال شم....

دوست دارم زودتر همه چی تموم شه

من همینم که میبینی
نه خنده هایم را قضاوت کن نه گریه هایم را
اینجا خانه ای متروک است که هیچ کس به آن سر نمیزند حتی خودم
موضوعات