۲ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

پستچی

  • طیبه هستم!!!!!
  • جمعه ۵ مهر ۹۸
  • ۱۹:۴۶
  • ۰ نظر

همیشه وارد خونه که میشم صندوق پست رو نگاه میکنم و منتظر خبرم

مامان وارد خونه که میشه میره سمت تلفن ببینه کسی زنگ نزنه

طبیعتا باید برعکس بود..نه؟

نا گفته ها

  • طیبه هستم!!!!!
  • جمعه ۵ مهر ۹۸
  • ۱۹:۴۳
  • ۲ نظر

بعد شش سال اولین باره که مهر خونه ام.دانشگاه تموم نشده اما به دلیل مشخص نشدن تکلیف خوابگاه و یه سری فشردگی برنامه هام فعلا موندم.روزهای عجیبی رو دارم سپری میکنم..روزهای متفاوتی رو.از هفته پیش اینقدر اتفاقات پیش اومد که نمیدونم چی بگم یا حتی راجع به اون با کسی صحبت کنم.

حس میکنم تغییر کردم و حتی این تغییر رو خونواده هم متوجه شدن.حالم بهتره

یه حس عجیب توام با غم و شادی همراهمه..

مامان نیاز به مراقبت داره و کارای خونه و پخت غذا بر عهده منه ولی اصلا شاکی نیستم.دیروز دستمو از قابلمه سوزوندم نازک نارنجی نیستم چون بارها دستمو سوزوندم 

فقط غمم گرفت غم عالم هری ریخت تو دلم چون بارها دیدم که مامان دستشو حتی از الان من بدتر سوزونده..

اون لحظه دوست داشتم گریه کنم فقط.

مامان این روزا همش دعام میکنه..رابطه مون خیلی خوب شده

واسه نوشتن پایان نامم انگیزه دارم واسه سفر پیش رو حسابی ذوق دارم و کلی استرس..

به مولانا علاقه شدیدی پیدا کردم و خوندن شعراشو شروع کردم..به آهنگ های سنتی علاقه مند شدم

ولی یه غمی هست که درگیرم کرده شاید به هرکس بگم بخنده و باور نکنه حتی به مامان و ابجیمم گفتم و با خنده رد کردن

حتی ریان که میدونم کلافه اش کردم.

اصلا شاید یه تلقین بی خود باشه ..نمیدونم ولی این حس رو دوست دارم 

حسش پر غمه ولی دوستش دارم و فکر میکنم بهم انگیزه میده این حس

انگیزه برای بهتر شدن برای تغییر برای زندگی...

من همینم که میبینی
نه خنده هایم را قضاوت کن نه گریه هایم را
اینجا خانه ای متروک است که هیچ کس به آن سر نمیزند حتی خودم
موضوعات