تو پست قبلی گفتم دوست دارم برم و بی خیال همه چیز شم الان شده

دارم میرم خونه بدون اینکه بدونم چی قراره چی بشه.پایان نامه ای که تکلیفش مشخص نیست و دیگه مهم هم نیست..

تنها چیزی که این وسط مهمه مامانه .و دارم همه چیو ول میکنم که کارای درمانش رو پیگیری کنم و فهمیدمم نگرانیم الکی نبوده

نمیدونم چی میشه هیچی رو امشب نمیدونم فقط اینقدر گریه کردم که دیگه چشمام باز نمیشه..

گفتم این بهمن قراره از دی بدتر باشه